[۲۹۲] [۲۹۳] [۲۹۴] [۲۹۵] [۲۹۶] [۲۹۷] [۲۹۸] [۲۹۹] [۳۰۰] [۳۰۱] [۳۰۲] [۳۰۳] [۳۰۴] [۳۰۵] [۳۰۶] [۳۰۷] [۳۰۸] [۳۰۹] [۳۱۰] [۳۱۱] [۳۱۲] [۳۱۳] [۳۱۴] [۳۱۵] [۳۱۶] [۳۱۷] [۳۱۸] [۳۱۹]
ج۴، مسئله ۲۹۲ . زن یا شوهر به جهت وجود برخی از عیوب خاص در طرف مقابل یا به جهت تدلیس (نوعی فریب کاری) طرف مقابل، میتوانند عقد ازدواج را (چه عقد دائم و چه عقد موقّت) فسخ نموده و به هم بزنند؛ این حقّ، «خیار عیب» و «خیار تدلیس» نام دارد و تفصیل آن دو، در مسائل آینده خواهد آمد.
۱. خیار عیب
الف. عیبهایی که شوهر میتواند به سبب آنها عقد را فسخ نماید
ج۴، مسئله ۲۹۳ . اگر شوهر بعد از عقد ازدواج – چه اینکه عقد دائم باشد یا موقّت – بفهمد که همسرش یکی از عیبهای ذیل را در هنگام عقد داشته، میتواند به جهت آن عیب، بدون طلاق، عقد ازدواج را فسخ نموده و به هم بزند؛ آن عیبها عبارتند از:
- الف. جنون، هرچند دائمی نباشد.
- ب. مرض جذام (خوره).
- ج. مرض بَرَص (پیسی).[۱]
- د. نابینایی دو چشم.
- امّا نابینایی یک چشم و شب کوری و ضعف چشمی که معمولاً با اشک همراه است، حقّی برای مرد برای فسخ عقد ازدواج ایجاد نمیکند.
- ه . فلج بودن، هرچند به حدّ زمینگیر شدن نباشد.
و. آنکه گوشت، یا استخوانی در مَهْبل او باشد، خواه مانع نزدیکی یا آبستن شدن باشد یا خیر. همچنین است، به هم چسبیدگی مَهبل، در صورتی که مانع از نزدیکی باشد.
شایان ذکر است، اگر عیوب مذکور بعد از عقد ازدواج ایجاد شود، خیار عیب و حقّ فسخ ثابت نیست.
ج۴، مسئله ۲۹۴ . اگر شوهر بعد از عقد ازدواج بفهمد همسرش در هنگام عقد معیوب به عیب «إفضاء» بوده، یعنی راه ادرار و حیض یا راه حیض و غائط او یا هر سه یکى شده، ثابت شدن خیار عیب و حقّ فسخ محلّ اشکال است و در صورتی که زوج عقد را فسخ نماید، مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود.[۲]
ب. عیب هایی که زن میتواند به سبب آنها عقد ازدواج را فسخ نماید
ج۴، مسئله ۲۹۵ . اگر زن بعد از عقد ازدواج – چه اینکه عقد دائم باشد یا موقّت – بفهمد شوهرش دارای یکی از عیبهای ذیل است، میتواند به جهت آن عیب، بدون طلاق، عقد ازدواج را فسخ نموده و به هم بزند؛ آن عیبها از قرار ذیل است:
الف. شوهر، آلت تناسلی نداشته باشد، یا بعد از عقد – چه قبل از نزدیکی و چه بعد از آن – آلت تناسلی وی قطع شود؛ طوری که امکان نزدیکی وجود نداشته باشد.
ب. شوهر، به جهت بیماری «عَنَن»، که مانع از انتشار و نُعُوظ آلت تناسلی است، توانایی نزدیکی کردن نداشته باشد، هرچند این بیماری بعد از عقد ازدواج – چه قبل از نزدیکی و چه پس از آن – عارض شده باشد.
ج۴، مسئله ۲۹۶ . اگر با شهادت پزشک متخصّص و موثّق معلوم شود که زوج هرگز توانایی نزدیکی با همسرش را ندارد و بیماری «عَنَن» وی دائمی است، زوجه میتواند اقدام به فسخ ازدواج نماید و لازم نیست مدّت زمان خاصّی صبر کند.
ج۴، مسئله ۲۹۷ . اگر معلوم نباشد بیماری «عَنَن» مرد (که با یکی از موارد مذکور در مسألۀ «۲۹۹» ثابت شده)، دائمی است یا نه، زوجه به حاکم شرع مراجعه کرده و پس از آنکه حاکم شرع یک سال قمری به مرد مهلت داد، چنانچه وی نتواند در آن مدّت با آن زن یا زن دیگر – مثلاً زوجۀ دائم یا موقّت دیگرش – نزدیکی کند، زوجه میتواند عقد ازدواج را فسخ کند.
ج۴، مسئله ۲۹۸ . ثابت شدن خیار عیب (حقّ فسخ) برای زوجه در مورد عیب «جنون» مرد، محلّ اشکال است؛ چه اینکه بفهمد مرد در هنگام عقد مجنون بوده و چه اینکه بعد از عقد مجنون شده باشد.
همین طور، اگر زن بفهمد مرد در هنگام عقد داری یکی از عیوب ذیل بوده، ثابت شدن خیار عیب برای وی محلّ اشکال است؛[۳]
- الف. مرض جُذام (خوره)؛
- ب. مرض بَرص (پیسی)؛
- ج. نابینایی هر دو چشم؛
- د. آنکه بیضههای مرد کشیده یا کوبیده شده، طوری که بیاثر شده باشد.
بنابراین، در عیوب پنجگانۀ فوق، مراعات مقتضای احتیاط ترک نشود.[۴]
راههای ثابت شدن خیار عیب
ج۴، مسئله ۲۹۹ . هر یک از عیبهایی که موجب ثبوت حقّ فسخ برای زوج یا زوجه میشود، با اقرار خود صاحب عیب یا شهادت بیّنه بر اقرار وی یا شهادت دو مرد عادل بر وجود عیب – حتّی در مورد «عَنَن» – ثابت میشود و عیبهای باطنی زنان همانند نظایر آن به شهادت چهار زن عادل ثابت میشود.
ثابت نبودن خیار عیب در غیرعیوب خاص
ج۴، مسئله ۳۰۰ . اگر زوج یا زوجه دارای عیوب خاصّی باشد که در مسائل قبل ذکر شد، حقّ فسخ برای طرف دیگر ثابت میشود، هرچند در مورد آن عیب تدلیس (فریب و پنهان کاری) صورت نگرفته باشد؛
امّا وجود سایر عیوب (غیر از عیوب خاص در زوج یا زوجه) مانند عقیم بودن هر یک از دو طرف، موجب حقّ فسخ نمیشود؛ مگر آنکه نسبت به آن تدلیس صورت گرفته باشد با توضیحی که در خیار تدلیس خواهد آمد.
فوری بودن خیار عیب
ج۴، مسئله ۳۰۱ . خیار عیب فوری است، بنابراین در هر یک از عیوبی که موجب ثابت شدن خیار عیب و حقّ فسخ برای زوج یا زوجه میشود، نباید فسخ عقد بیشتر از زمان متعارف به تأخیر افتد؛
پس اگر تأخیر در فسخ عقد به غرض عقلایی مانند مشورت با دیگران صورت گیرد، طوری که عرفاً کوتاهی و تسامح در اقدام بر فسخ محسوب نشود، اشکال ندارد، وگرنه حقّ فسخ ساقط میشود.
ج۴، مسئله ۳۰۲ . اگر زوج یا زوجه از عیب طرف مقابل – که موجب خیار عیب برای وی میشود – اطلاع نداشته یا نمیدانسته چنین عیبی موجب حقّ فسخ برای وی میشود یا از آن غافل بوده یا به جهت فراموشی فسخ نکرده، میتواند در زمانی که آگاهی یا توجّه پیدا کرد، با رعایت فوریّت عرفی اقدام به فسخ نماید.
اعمال خیار عیب بدون مراجعه به حاکم شرع
ج۴، مسئله ۳۰۳ . در مواردی که خیار عیب برای زوج یا زوجه شرعاً ثابت است، فسخ عقد ازدواج نیاز به اجازه یا حضور نزد حاکم شرع ندارد و خود میتواند اقدام به فسخ نماید؛
البتّه عیب «عَنَن» مرد دارای حکم ویژهای است که در مسألۀ «۲۹۷» ذکر شد و رجوع به حاکم شرع در مورد این عیب برای تعیین مهلت و ضرب الأجل است که از وظایف حاکم شرع میباشد، نه نافذ بودن فسخ.
بنابراین ،اگر پس از مراجعه به حاکم شرع و تعیین مدّت یک ساله، چنانچه شوهر نتواند در آن مدّت با آن زن یا زن دیگر نزدیکی نماید و مدّت به پایان رسد، زوجه میتواند بدون مراجعه به حاکم شرع عقد ازدواج را فسخ کند.
رضایت به عیب و اسقاط حقّ فسخ
ج۴، مسئله ۳۰۴ . اگر زوج یا زوجه در مواردی که به جهت خیار عیب، حقّ فسخ دارد، با اطلاع از وجود این حقّ و با اختیار خویش به عقد ازدواج رضایت دهد یا آنکه با گفتار یا انجام عملی حقّ فسخ خویش را ساقط نماید، پس از آن نمىتواند عقد ازدواج را فسخ نماید.
استحقاق یا عدم استحقاق مهریه در موارد خیار عیب
ج۴، مسئله ۳۰۵ . اگر زوج یا زوجه به جهت خیار عیب، ازدواج را فسخ کند، چنانچه نزدیکی صورت گرفته[۵] زوج باید تمام مهر را بپردازد[۶] و در صورتی که نزدیکی نشده، هیچ مقداری از مهریه بر عهدۀ مرد نیست؛ مگر در مورد عیب «عَنَن» مرد[۷] که در این مورد، چنانچه نزدیکی صورت نگرفته و زن عقد ازدواج را فسخ نماید، شوهر باید نصف مهریه را به وی بپردازد.
ج۴، مسئله ۳۰۶ . اگر عقد ازدواج با تدلیس (پنهانکاری و فریب) زوجه نسبت به عیب[۸] خویش، همراه بوده – مثل اینکه مرد با اعتقاد به اینکه زن فلان عیب را ندارد اقدام به ازدواج با وی کرده، ولی زن با آگاهی از وجود عیب، خود را فاقد آن معرّفی و توصیف نموده یا نسبت به بیان آن سکوت کرده باشد – در این صورت، چنانچه زوج پس از اطلاع از عیب، عقد ازدواج را فسخ کند، هیچ مقداری از مهریه به عهدۀ مرد ثابت نیست، هرچند نزدیکی صورت گرفته باشد.
ج۴، مسئله ۳۰۷ . اگر عقد ازدواج با تدلیس (پنهانکاری و فریب) ولیّ شرعی یا عرفی زوجه[۹] نسبت به عیب[۱۰] زوجه همراه بوده[۱۱] – مثل اینکه مرد با اعتقاد به اینکه زن، فلان عیب را ندارد اقدام به ازدواج با وی کرده، امّا پدرِ زن با آگاهی از وجود عیب، وی را فاقد آن برای مرد معرّفی و توصیف نموده یا نسبت به بیان آن سکوت کرده باشد – در این صورت، چنانچه زوج پس از اطلاع از عیب، عقد ازدواج را فسخ کند، در صورتی که نزدیکی انجام شده، تمام مهریهای که در عقد معیّن شده بر عهدۀ مرد ثابت است و باید آن را بپردازد و بعد از پرداخت میتواند آن را از شخصی که موجب تدلیس وی شده مطالبه نماید.
شایان ذکر است، در موارد تدلیس، چنانچه فردی غیر از ولیّ شرعی و عرفی با سعی و وساطت بین طرفین، رضایت آنان را برای ازدواج جلب کرده و عهدهدار بیان امور مربوطه بوده، در صورتی که تدلیس به وی عرفاً استناد پیدا میکند، حکم مذکور در مورد وی جاری است.
خیار تدلیس
حرام بودن تدلیس
ج۴، مسئله ۳۰۸ . زن و مرد حقّ ندارند یکدیگر را در مجلس خواستگاری و غیر آن فریب دهند و چنانچه خود را دارای ویژگیها و کمالاتی معرّفی کنند که دارای آنها نیستند و به این طریق بخواهند طرف مقابل را فریب دهند؛ مثل آنکه مردی که دارای همسر میباشد، در پاسخ به سؤال طرف مقابل (نسبت به تأهّل یا تجرّد وی)، خود را مجرّد و بدون همسر معرّفی کند یا زنی که باکره نیست، خود را به عنوان باکره توصیف کند، چنین کاری حرام است.[۱۲]
موارد خیار تدلیس
ج۴، مسئله ۳۰۹ . در هر یک از موارد ذیل چنانچه عقد ازدواج – چه اینکه عقد دائم باشد یا موقّت – همراه با تدلیس (فریب و پنهانکاری) باشد، طرف مقابل حقّ فسخ دارد:
الف. در ضمن عقد ازدواج شرط شود طرف مقابل عیب یا عیوب معیّنی نداشته باشد[۱۳] یا ضمن عقد به معیوب نبودن به عیب یا عیوب خاصّی توصیف شود؛
ب. در ضمن عقد ازدواج شرط شود طرف مقابل کمال یا کمالات معیّنی داشته باشد[۱۴] یا ضمن عقد به داشتن کمال یا کمالات معیّنی توصیف شود؛
ج. در گفتگوی قبل از عقد – مثلاً در مجلس خواستگاری – اوصاف و ویژگیهایی – چه داشتن کمال یا کمالات مشخّص و چه نداشتن عیب یا عیوب معیّن – برای زوج یا زوجه مطرح شود و عقد ازدواج مبتنی بر اوصاف مذکور واقع شود، بدون آنکه در ضمن عقد آن ویژگیها ذکر شود؛
در تمام موارد سه گانۀ فوق، اگر بعد از عقد معلوم شود زوج یا زوجه آن طور که شرط یا توصیف شده نبوده، طوری که عرفاً نوعی تدلیس (فریب و پنهانکاری) محسوب شود، طرف مقابل حقّ فسخ (خیار تدلیس) دارد.
ج۴، مسئله ۳۱۰ . اگر زوجه یا مثلاً ولیّ او با اطلاع از عیب وی، نسبت به آن سکوت نمایند و این در حالی باشد که زوج با این اعتقاد که زن مبتلا به آن عیب نیست، اقدام به ازدواج با وی نماید، زوج حقّ فسخ ندارد.
این حکم، در جایی که زوج با اعتقاد به آنکه زن دارای کمال یا کمالات معیّنی است اقدام به ازدواج نماید، ولی زوجه یا مثلاً ولیّ شرعی او نسبت به آن سکوت نمایند نیز جاری است.
شایان ذکر است، حکم مذکور شامل عیوب خاصّی که در خیار عیب بیان گردید نمیشود و چنانچه زوجه یا مثلاً ولیّ او، از بیان عیوب خاص سکوت نمایند، باز هم حقّ فسخ برای زوج ثابت میباشد.
ج۴، مسئله ۳۱۱ . اگر در ضمن عقد ازدواج شرط شده که زن «باکره» باشد یا ضمن عقد زن به باکره بودن توصیف شود یا در گفتگوی قبل از عقد – مثلاً در مجلس خواستگاری – باکره بودن وی مطرح شده باشد و عقد ازدواج مبتنی بر این وصف واقع شود، ولی بعد از عقد معلوم شود باکره نبوده، طوری که عرفاً نوعی تدلیس (فریب و پنهانکاری) صورت گرفته باشد، بنا بر آنچه در مسألۀ «۳۰۹» بیان شد، زوج میتواند عقد ازدواج را فسخ نماید.[۱۵]
استحقاق یا عدم استحقاق مهریه در موارد تدلیس
ج۴، مسئله ۳۱۲ . اگر در مواردی که زوج خیار تدلیس دارد، عقد ازدواج را فسخ ننماید، چیزی از مهریۀ معیّن شده در عقد – به جهت وجود عیب یا موارد دیگر تدلیس – کسر نمیشود؛ مگر در مورد «باکره نبودن زوجه» که توضیح آن در مسألۀ بعد ذکر میشود.
ج۴، مسئله ۳۱۳ . اگر در سه موردی که باکره نبودن زوجه موجب حقّ فسخ برای زوج میشود و توضیح آن در مسألۀ «۳۱۱» بیان شد، زوج عقد ازدواج را فسخ ننماید یا در غیر سه مورد مذکور زوج با اعتقاد به اینکه زوجه باکره است با وی ازدواج نماید و بعد معلوم شود باکره نبوده، با ملاحظۀ نسبت مهر المثل غیر باکره به مهر المثل باکره، از مهریهای که در عقد ازدواج معیّن شده کسر میشود و در صورتی که زوج آن را پرداخت کرده، میتواند به همین نسبت از مهر را پس بگیرد.
به عنوان مثال، اگر مهریهای که برای زوجه معیّن شده ۱۱۴ سکّۀ طلای بهار آزادی باشد و در عرف، مهر المثل زنی با ویژگیهای همانند وی اگر غیر باکره باشد ۴۰ سکّۀ طلا و اگر باکره باشد ۸۰ سکّۀ طلا لحاظ شود، در این حال نسبت مهریۀ زن غیر باکره به مهریۀ زن باکره یک/یکم میباشد[۱۶] و به همین نسبت از مهریۀ زوجه کسر میشود. بنابراین، مهر یۀ او ۵۷ سکّۀ طلا خواهد بود.[۱۷]
ج۴، مسئله ۳۱۴ . اگر زوج در جایی که خیار تدلیس دارد، عقد ازدواج را فسخ کند، چنانچه نزدیکی صورت نگرفته، مهریهای برای زوجه ثابت نیست؛
امّا اگر نزدیکی صورت گرفته، چنانچه تدلیس عرفاً مستند به خود زوجه بوده، استحقاق مهریه ندارد؛ در غیر این صورت، مهریهای که در عقد ازدواج معیّن شده برای وی ثابت است و زوج باید آن را بپردازد و بعد از پرداخت میتواند آن را از شخصی که موجب تدلیس وی شده مطالبه نماید.
رضایت به عقد در مورد تدلیس و اسقاط حقّ فسخ
ج۴، مسئله ۳۱۵ . در مواردی که خیار تدلیس ثابت میشود، چنانچه فردی که حقّ فسخ دارد (زوج یا زوجه) با اطلاع از اینکه حقّ فسخ دارد و با اختیار خویش به عقد ازدواج رضایت دهد یا آنکه با گفتار یا انجام عملی حقّ فسخ خویش را ساقط نماید پس از آن، نمىتواند عقد ازدواج را فسخ کند.
فوری بودن خیار تدلیس
ج۴، مسئله ۳۱۶ . حکم فوریّت خیار تدلیـــس، همانند خیار عیب میباشـــد که در مسائل «۳۰۱ و ۳۰۲» ذکر شد.
مسائل مشترک خیار عیب و خیار تدلیس
ج۴، مسئله ۳۱۷ . برای تحقّق فسخ عقد ازدواج، نیّت قلبی فسخ به تنهایی کافی نیست و لازم است فرد به قصد فسخ عقد، کلامی بگوید یا عملی انجام دهد که دلالت بر به هم زدن عقد مینماید؛ مثل آنکه به قصد فسخ ازدواج بگوید: «ازدواج را به هم زدم» یا بگوید: «زوجیّت بین من و فلانی از حالا تمام شد»، یا به همین قصد اسناد مربوطه را امضا کند.
ج۴، مسئله ۳۱۸ . فسخ ازدواج (در موارد خیار عیب و تدلیس)، طلاق محسوب نمیشود و احکام و شرایط طلاق در مورد آن جاری نمیشود؛ مثلاً لازم نیست فسخ در حضور دو مرد عادل صورت گیرد یا زوجه در هنگام فسخ از حیض و نفاس پاک باشد.
ج۴، مسئله ۳۱۹ . اگر زوج یا زوجه بچّۀ نابالغ باشد و شرایط مربوط به خیار عیب یا تدلیس در ازدواج وی وجود داشته باشد، پدر و پدربزرگ پدری وی میتوانند با رعایت شرایطی که در مسألۀ «۱۶۶» ذکر شد ازدواج را فسخ کنند.
[۲] . توضیح کیفیّت احتیاط، در مسألۀ «۶۴» ذکر شد.
[۳] . البتّه، چنانچه در مورد عیوب مذکور در این مسأله تدلیس صورت گرفته باشد، حکم آن در مبحث «خیار تدلیس» خواهد آمد.
[۴] . توضیح کیفیّت احتیاط، در مسألۀ «۶۴» ذکر شد.
[۵] . حکم مذکور، شامل نزدیکی از جلو یا پشت میشود.
[۶] . این حکم، در صورتی است که تدلیس (فریب کاری) صورت نگرفته باشد، وگرنه حکم آن در مسألۀ «۳۰۶» بیان میشود.
[۷] . توضیح این عیب، در مسألۀ «۲۹۵» ذکر شد.
[۸] . منظور یکی از عیوبی است که مرد با وجود آن حقّ فسخ دارد.
[۹] . مراد از ولیّ عرفی، کسی است که معمولاً برای امر ازدواج به وی رجوع میشود و بدون رأی و نظر او ازدواج صورت نمیگیرد.
[۱۰] . منظور، یکی از عیوبی است که مرد با وجود آن حقّ فسخ دارد.
[۱۱] . فرض مسأله جایی است که زوجه، نقشی در تدلیس زوج نداشته است.
[۱۲] . بنابراین، زنی که قبلاً ازدواج کرده و نزدیکی با وی صورت گرفته یا زنا نموده، چنانچه اقدام به ترمیم بکارت کرده، جایز نیست خواستگار را فریب داده و خود را به عنوان باکره معرّفی نماید. چگونگی تحقّق تدلیس در ادامۀ مسائل میآید و حکم ترمیم بکارت در احکام «پزشکی»، مسألۀ «۷۴۹» ذکر میشود.
[۱۳] . فرقی نیست که عیب از عیوب جسمانی مانند نازایی و عقیم بودن، اعتیاد، یا عیوب و رذائل اخلاقی مانند تندخویی و عصبانیّت و غیر آن باشد.
[۱۴] . مانند باکره بودن، داشتن زیبایی و جمال ظاهری، داشتن تحصیلات معیّن، خوش اخلاقی، تقیّد به نماز و روزه، سیّد بودن.
[۱۵] . در غیر سه مورد مذکور، باکره نبودن زوجه موجب حقّ فسخ برای زوج نمیشود.
[۱۶] . یک/یکم = چهل/هشتادم
[۱۷] . حکم مذکور در این مسأله، شامل مواردی که بکارت زن به جهت امری غیر از نزدیکی، همچون ورزش و مانند آن از بین رفته، نمیشود.