[۱۱۰۶] [۱۱۰۷] [۱۱۰۸] [۱۱۰۹] [۱۱۱۰] [۱۱۱۱] [۱۱۱۲] [۱۱۱۳] [۱۱۱۴] [۱۱۱۵] [۱۱۱۶] [۱۱۱۷] [۱۱۱۸] [۱۱۱۹] [۱۱۲۰] [۱۱۲۱] [۱۱۲۲] [۱۱۲۳] [۱۱۲۴] [۱۱۲۵] [۱۱۲۶] [۱۱۲۷] [۱۱۲۸] [۱۱۲۹] [۱۱۳۰] [۱۱۳۱] [۱۱۳۲] [۱۱۳۳] [۱۱۳۴] [۱۱۳۵] [۱۱۳۶] [۱۱۳۷] [۱۱۳۸] [۱۱۳۹] [۱۱۴۰] [۱۱۴۱] [۱۱۴۲] [۱۱۴۳] [۱۱۴۴] [۱۱۴۵] [۱۱۴۶] [۱۱۴۷] [۱۱۴۸] [۱۱۴۹] [۱۱۵۰] [۱۱۵۱] [۱۱۵۲]
احکام وصیّ
شرایط وصیّ
ج۴، مسئله ۱۱۰۶ . «وصىّ» باید دارای شرایط ذیل باشد:
- ۱. عاقل باشد؛
- ۲. بالغ باشد (بنابر مشهور)؛
- ۳. بنابر احتیاط واجب مسلمان باشد (اگر وصیّت کننده مسلمان است)؛
- ۴. مورد اطمینان باشد.
توضیح این موارد، در مسائل بعد ذکر میشود.
۱. عاقل باشد
ج۴، مسئله ۱۱۰۷ . وصیّ قراردادن مجنون صحیح نیست و اگر انسان شخص عاقلی را وصیّ قرار دهد، سپس شخص مذکور دیوانه شود، در صورتى که جنون او دائمى باشد، وصایت وی باطل مىشود و اگر ادوارى باشد، تصرّفات او در حال هوشیارى صحیح میباشد.
۲. بالغ باشد (بنابرمشهور)
ج۴، مسئله ۱۱۰۸ . وصیّ قرار دادن بچۀ نابالغ ممیّز به این قصد که قبل از زمان بلوغش به تنهایی و بدون اجازۀ ولیّش به وصیّت عمل نماید، محلّ اشکال است و مراعات مقتضای احتیاط در این مورد ترک نشود. بنابراین، اگر چنین وصیّتی صورت گرفته، بنابر احتیاط واجب عمل به وصیّت با توافق بین وی و حاکم شرع انجام شود؛
امّا اگر مقصود وصیت کننده این باشد که فرد مذکور قبل از بلوغ با اذن ولیّش یا بعد از بلوغ به وصیّت عمل نماید، وصایت وی صحیح میباشد.
ج۴، مسئله ۱۱۰۹ . وصیّ قرار دادن بچّۀ نابالغ به همراه شخص بالغ صحیح است، چه منظور وصیّت کننده این باشد که شخص بالغ صبر کند تا نابالغ، بالغ شده و بعد با هم به وصیّت عمل نمایند یا آنکه شخص بالغ مجاز باشد تا قبل از بلوغ وی به تنهایی به مفاد وصیّت عمل نماید؛
در صورت اوّل، اگر نیاز به تصرّفات فوری است مانند ادای بدهی متوفّی که طلبکار آن را مطالبه میکند، این کار با اجازه از حاکم شرع انجام شود و در صورت دوّم، اگر بچّۀ نابالغ، بالغ شد، از زمان بلوغ با مشارکت هم به وصیّت عمل مینمایند و وی حقّ اعتراض نسبت به اموری از وصیّت که شخص مذکور قبل از بلوغ وی انجام داده ندارد؛ مگر آنکه ثابت شود که خلاف وصیّت عمل کرده است.
۳. بنابر احتیاط واجب مسلمان باشد (در صورتی که وصیّت کننده مسلمان است)
ج۴، مسئله ۱۱۱۰ . اگر وصیّت کننده مسلمان است، بنابر احتیاط واجب باید وصیّ وی نیز مسلمان باشد. بنابراین، اگر وصیّ فرد مسلمان مرتد شود باقی بودن وصایتش محلّ اشکال است، هرچند دوباره مسلمان شود؛ مگر آنکه وصیّت کننده تصریح کرده بر اینکه در صورت بازگشت مجدّد وی به اسلام، وصیّ او باشد.
۴. مورد اطمینان باشد
ج۴، مسئله ۱۱۱۱ . وصیّ باید مورد اطمینان و وثوق باشد که به وصیت عمل خواهد کرد، ولی لازم نیست عادل باشد؛
البتّه، رعایت شرط مذکور در امورى که بر وصیّت کننده واجب است و آنچه راجع به تصرّف در مال یتیم و مانند آن است بنابر فتوى لازم مىباشد و امّا لزوم رعایت این شرط در غیر امور مذکور – مثل اینکه ثلث مال وی در کارهاى خیر و امور مستحبی مصرف شود – بنابر احتیاط واجب است.
ج۴، مسئله ۱۱۱۲ . اگر وصیّت کننده «شخص عادلی» را وصیّ خود قرار دهد و آن شخص فاسق شود:
الف. چنانچه از قرائن و شواهد معلوم باشد که وصایتش مقیّد به عدالت بوده؛ وصیّ بودن وی باطل میشود، هرچند توبه نموده و دوباره عادل شود، مگر آنکه از قرائن و شواهد فهمیده شود که در صورت توبه و عادل شدن، مجدّد وصیّ وی باشد.
ب. مقیّد بودن وصایت به عدالت معلوم نباشد؛ در این صورت با فاسق شدن، وصیّ بودن وی باطل نمیشود.
این حکم، در موارد مشابه نیز جاری میگردد.[۱]
وصیّ قرار دادن زن، نابینا، لال و وارث
ج۴، مسئله ۱۱۱۳ . وصیّ بودن زن برای مرد و بالعکس اشکال ندارد؛ همین طور، وصیّ قرار دادن نابینا یا لال یا یکی از ورثه صحیح است.
وصیّ قرار دادن شخصیّت حقوقی
ج۴، مسئله ۱۱۱۴ . انسان میتواند وصیّ خود را شخصیّت حقوقی – مانند مؤسّسۀ خیریّه مشخّص – که دارای ساختار معیّن در تصمیمگیری و مدیریّت است قرار دهد.
قبول وصایت
ج۴، مسئله ۱۱۱۵ . اگر انسان بفهمد شخصی او را وصىّ قرار داده است، چنانچه به اطلاع وصیّت کننده برساند که حاضر نیست وصیّ او باشد، لازم نیست بعد از وفات او، امر وصایت را عهدهدار شود، هرچند وصیّت کننده بعد از ردّ وصیّت دوباره شخص مذکور را بدون اطلاع، وصیّ خود قرار داده و وی به سبب عدم اطلاع از این امر، وصایت را رد نکرده باشد.
ج۴، مسئله ۱۱۱۶ . اگر انسان پیش از وفات وصیّت کننده نفهمد که او را وصىّ کرده یا بفهمد و به او اطلاع ندهد که براى اجرای وصیّت حاضر نیست، در صورتى که مشقّت زیادی که معمولاً قابل تحمّل نیست (حَرَج) نداشته باشد،[۲] باید وصایت را به عهده بگیرد.
همین طور، چنانچه فرد پیش از وفات وصیّت کننده، زمانی عدم پذیرش وصایت را به او خبر دهد که به جهت شدّت مرض یا مانع دیگر، وصیّت کننده نتواند دیگرى را وصیّ قرار دهد، بنابر احتیاط واجب باید وصایت را به عهده گیرد.
شایان ذکر است، از حکم ذکر شده در این مسأله، دو مورد استثتا میشود که در مسائل «۱۱۱۷ و ۱۱۱۸» ذکر میشود.
ج۴، مسئله ۱۱۱۷ . اگر وصیّت کننده تصریح نماید که وصیّ باید مجاناً وصیّت را اجرا نماید یا نشانه و قرینهای بر این امر باشد و از طرفی عمل به وصیّت از اعمالی باشد که عرفاً اجرت به آن تعلّق میگیرد، وصیّ میتواند چنین وصایتی را در موارد فوق قبول ننماید و در این صورت، اجرای وصیّت بر عهدۀ وی واجب نیست.
ج۴، مسئله ۱۱۱۸ . اگر فرد وصیّت نماید که شخص معیّنی بعد از وفاتش او را غسل دهد یا کفن نماید یا بر بدنش نماز میّت بخواند یا خودش (مباشرةً) به نیابت از او حج انجام دهد یا نماز و روزۀ قضای وی را به جا آورد، در این صورت بر وی قبول چنین وصیّتی و انجام امور مذکور واجب نیست، حتّی در مواردی که بنابر مسألۀ «۱۱۱۶» قبول وصایت و اجرای وصیّت بر شخص واجب است؛[۳]
ولی چنانچه در زمان حیات وصیّت کننده، انجام آن امور را بهطور مجّانی قبول کرده، احتیاط واجب است به تعهّد و وعدۀ خویش عمل نماید و اگر بین وصیّت کننده و شخص مذکور برای انجام آن امور قرارداد شرعی مثل اجاره صورت گرفته باشد، وظیفۀ آن شخص تابع نوع قرارداد میباشد.
ج۴، مسئله ۱۱۱۹ . اگر قبل از اینکه وصیّت کننده شخصى را وصىّ خویش قرار دهد، آن شخص بگوید: «قبول نمیکنم که من را وصیّ قرار دهی یا مرا وصیّ قرار نده»، ولی باز هم وصیّت کننده همان شخص را وصیّ خویش قرار دهد، گفتۀ شخص مذکور (کسی که وصیّ قرار داده شده)، اثری ندارد و احکام وصایت که در مسألۀ«۱۱۱۶» بیان شده در مورد وی جاری میشود.
قرار دادن دو یا چند نفر به عنوان وصیّ
ج۴، مسئله ۱۱۲۰ . فردی که وصیّت میکند، میتواند دو یا چند نفر را وصىّ خویش قرار دهد و در این صورت چنانچه اجازه داده که هر کدام بهطور مستقل به وصیّت عمل کنند، لازم نیست در عمل به آن از یکدیگر اجازه بگیرند؛
امّا چنانچه اجازه نداده و گفته باشد همه با هم به وصیّت عمل کنند، باید با نظر یکدیگر به وصیّت عمل نمایند.
همین طور، اگر در وصیّت نسبت به مستقل یا مشترک بودن آنان تصریحی نشده، باید با نظر یکدیگر به وصیّت عمل نمایند؛ مگر آنکه قرینه و نشانهای بر مستقل بودن هر یک وجود داشته باشد.
ج۴، مسئله ۱۱۲۱ . هر گاه فرد شخصی را وصیّ قرار دهد و بگوید: «در صورت فوت یا غایب شدن یا جنونِ[۴] وصیّ، شخص معیّن دیگری وصیّ باشد»، وصیّ دوم در صورتی حقّ عمل به وصیّت را دارد که یکی از امور مذکور برای وصیّ اول محقّق شود.
اختلاف بین دو یا چند وصیّ در عمل به وصیّت
ج۴، مسئله ۱۱۲۱ . اگر وصیّت کننده، دو نفر را بهطور مشترک وصىّ خویش قرار دهد و بین آنان در عمل به وصیّت اختلاف نظر پیش آید، به صورتی که اختلاف آنان موجب معطّل ماندن عمل به وصیّت گردد، چنانچه منشأ اختلاف آنان وجود مانع شرعى براى هر کدام از موافقت با دیگرى نباشد، حاکم شرع آنان را مجبور میکند تا با هم به وصیّت عمل کنند؛
در صورتی که دو وصیّ از حاکم شرع اطاعت نکنند یا منشأ اختلاف وجود مانع شرعى براى هر کدام در عمل مطابق نظر دیگری باشد،[۵] حاکم شرع مطابق با آنچه مصلحت میبیند شخص دیگرى را به یکى از آن دو نفر ضمیمه مینماید و آن دو به وصیّت عمل مینمایند.
فاقد شرایط شدن دو یا چند وصیّ
ج۴، مسئله ۱۱۲۳ . اگر کسى دو نفر را به صورت اشتراکى وصىّ قرار دهد، چنانچه یکى از آن دو، بعضی از شرایط وصیّ بودن را از دست بدهد مثل اینکه بمیرد یا دیوانه شود، چنانچه معلوم باشد که مقصود وصیّت کننده در چنین صورتى مستقل بودن وصیّ دیگر است، وی به تنهایی مطابق وصیّت عمل مینماید، وگرنه حاکم شرع یک نفر دیگر را به جاى او معیّن میکند، تا هر دو با موافقت هم به وصیّت عمل نمایند؛
امّا اگر هر دو نفر بعضی از شرایط وصیّ بودن را از دست بدهند، حاکم شرع دو نفر دیگر را به جای آنان معیّن میکند، ولى در این صورت چنانچه یک نفر بتواند وصیّت را عملى کند، معیّن کردن دو نفر لازم نیست.
تعیین وصیّ دیگر توسط وصیّ
ج۴، مسئله ۱۱۲۴ . وصیّ نمیتواند در زمان حیات خویش، خود را از وصایت عزل نماید و شخص دیگرى را به عنوان وصىّ از طرف متوفّی معیّن کند.
ج۴، مسئله ۱۱۲۵ . وصیّ نمیتواند برای انجام وصایای متوفّی، شخص دیگری را برای بعد از وفات خویش وصیّ قرار دهد؛ مگر آنکه وصیّت کننده به او اجازۀ تعیین وصیّ را داده باشد.
وکیل گرفتن وصیّ
ج۴، مسئله ۱۱۲۶ . وصیّ میتواند برای اجرای تمام یا بخشی از وصایای متوفّی شخص یا اشخاص مورد اعتمادی را وکیل نماید؛ مگر آنکه نشانه و علامتی باشد که معلوم شود وصیّت کننده ولایت بر امور مذکور را از خودِ وصیّ (مباشرةً) خواسته است.
عدم توانایی وصیّ در عمل به وصیّت به صورت انفرادی
ج۴، مسئله ۱۱۲۷ . اگر وصىّ به جهت پیری و مانند آن نتواند به تنهایى وصایای متوفّی را انجام دهد و این کار هرچند با وکیل گرفتن یا اجیر کردن شخص دیگر (در موارد مجاز) نیز برایش مقدور نباشد، حاکم شرع براى کمک به او فرد دیگری را معیّن میکند.
تعیین نشدن وصیّ توسط وصیّت کننده
ج۴، مسئله ۱۱۲۸ . اگر وصیّت کننده برای عمل به وصایای خویش وصیّ معیّن نکرده باشد،[۶] امر تعیین وصیّ با حاکم شرع میباشد و اگر دسترسى به حاکم شرع یا نمایندۀ او ممکن نباشد، بعضی از مؤمنین عادل این کار را عهدهدار مىشوند.
ج۴، مسئله ۱۱۲۹ . اگر وصیّت کننده ولایت وصیّ را مقیّد به مورد خاصّی نماید، مانند فروش مغازهاش و صرف آن بر فقرا و برای اجرای سایر وصایا وصیّ معیّن نکند، ولایت برای اجرای سایر وصایا با حاکم شرع یا کسی که وی منصوب کرده میباشد.
ج۴، مسئله ۱۱۳۰ . اگر وصیّت کننده فردی را به عنوان وصیّ انتخاب کرده باشد و وی قبل از عمل به تمام وصایا بمیرد، در صورتی که وصیّت کننده برای بعد فوت او وصیّ دیگری معیّن نکرده، اختیار تعیین وصیّ با حاکم شرع میباشد.
موارد امین بودن وصیّ و حکم خیانت وی
ج۴، مسئله ۱۱۳۱ . وصیّ نسبت به اموالی که در اختیار او قرار داده شده، «امین» محسوب میشود. بنابراین، در صورتی که در نگهداری از آنها کوتاهی نکند و تصرّف غیر مجاز نیز ننماید، ضامن نیست.
ج۴، مسئله ۱۱۳۲ . اگر وصیّ به جهت خیانت یا فسق و مانند آن وصایتش باطل شود، نسبت به اموالی که در اختیار دارد تا هنگامی که آن را به شخصی که امر وصایت مربوط به اوست تحویل ندهد، ضامن می باشد.
ج۴، مسئله ۱۱۳۳ . اگر از وصیّ خیانتی سر زند، چنانچه وصایت او مقیّد به امین بودنش بوده، وصایت وی باطل میشود و حاکم شرع شخص دیگری را به جای وی وصیّ قرار میدهد؛
امّا چنانچه وصایت مقیّد نبوده، حاکم شرع فرد امینی را برای پیشگیری از خیانت، به وی ضمیمه مینماید و اگر این امر ممکن نباشد یا مفید فائده واقع نشود، حاکم شرع وصیّ را عزل کرده و شخص دیگری را به جای او انتخاب میکند.
شایان ذکر است، حکم مذکور[۷] در موردی است که وصیّت کننده فرد دیگری را به عنوان وصیّ انتخاب نکرده باشد، وگرنه وی وصیّ محسوب میشود.[۸]
اجرت کار وصیّ
ج۴، مسئله ۱۱۳۴ . اگر بین وصیّت کننده و وصیّ نسبت به مقدار اجرت کارهایی که وی انجام میدهد توافقی نشده باشد و نشانه و قرینهای بر اینکه مقصود وصیّت کننده، انجام کارها به صورت مجّانی است نباشد، چنانچه عمل به وصیّت از اعمالی است که عرفاً اجرت به آن تعلّق میگیرد، وصیّ مستحقّ اجرت المثل عمل خویش میشود؛ مگر آنکه به قصد مجانیّت آن را انجام داده باشد.[۹]
تفاوت نظر اجتهادی یا تقلیدی وصیّت کننده با وصیّ در عمل به وصیّت
ج۴، مسئله ۱۱۳۵ . اگر آنچه وصیّت شده حسب اجتهاد یا تقلید وصیّت کننده، جایز باشد، ولی حسب اجتهاد یا تقلید وصیّ جایز نباشد، وصیّ نمیتواند وصیّت مذکور را اجرا نماید؛
مانند اینکه مرجع تقلید وصیّت کننده، قرض مشروط به دریافت کارمزد یا دیرکرد (خسارت تأخیر تأدیۀ دین) را ربا نداند و وصیّت نماید وصیّ، ثلث مالش را به نیازمندان قرض دهد، مشروط به اینکه قرض گیرنده مبالغی را بابت کارمزد یا در صورت تأخیر در ادای دین بابت دیرکرد بپردازد و مرجع تقلید وصیّ آن را ربا بداند.
ج۴، مسئله ۱۱۳۶ . اگر آنچه وصیّت شده، حسب اجتهاد یا تقلید وصیّت کننده جایز نباشد، ولی حسب اجتهاد یا تقلید وصیّ جایز باشد، وصیّ باید مطابق وصیّت مذکور عمل نماید؛
مانند اینکه مرجع تقلید وصیّت کننده تنزیل چک مدّتدار را به مبلغ کمتر ربا بداند و وی نسبت به مطالبات مدّتدار خود از دیگران (چکهای مدّتدار) که سررسید آن بعد از وفاتش است وصیّت کند که وصیّ، آنها را بعد از فوت به مبلغ کمتر به صورت نقد نزد شخص ثالثی بفروشد (تنزیل نماید) و پول آن را صرف فقرا کند و مرجع تقلید وصیّ، این کار را ربا نداند.
راههای اثبات وصایت (وصیّ بودن)
ج۴، مسئله ۱۱۳۷ . اگر فردی بگوید: «من و صىّ میّتم که مال او را به مصرفى برسانم»، در صورتی ادّعای وی پذیرفته میشود که:
الف. یقین یا اطمینان – از راههای عقلایی – به راستی آن حاصل شود؛
ب. دو مرد عادل (بیّنه) شهادت به راستی گفتارش دهند و وی را تصدیق نمایند و وصایت فرد با شهادت زنان (چه انفرادى و چه به ضمیمه مردان) ثابت نمیشود؛
البتّه، اگر وصیّت متوفّی مربوط به افراد قاصر[۱۰] یا عناوین عامّه مانند فقرا یا سادات یا جهات عامّه مانند تعلیم قرآن یا معالجۀ بیماران یا مساجد و مشاهد مشرّفه و امثال آن یا مربوط به خودِ متوفّی باشد، مانند اجیر گرفتن نسبت به نماز و روزۀ قضای وی یا زیارت حضرت سیّد الشهداء(علیه السلام) به نیابت وی، کسی که میداند مدّعی وصایت، وصیّ شرعی متوفّی نیست و وی به دروغ خود را وصیّ معرّفی کرده – خصوصاً اگر خیانتی در عمل به وصیت از او دیده – میتواند وصایت وی را انکار کرده و تقاضای مرافعۀ شرعیه نزد حاکم شرع نماید.
ناظر بر وصیّت
جواز تعیین ناظر
ج۴، مسئله ۱۱۳۸ . وصیّت کننده میتواند براى وصىّ «ناظر» قرار دهد که بر کار او اشراف داشته و نظارت نماید. ناظر وصیّت دو قسم است: نظارت «استطلاعی یا اطلاعی» و نظارت «استصوابی» که در دو مسألۀ بعد، به توضیح هر یک پرداخته میشود.
اقسام ناظر
ناظر استطلاعی (اطلاعی)
ج۴، مسئله ۱۱۳۹ . در این نوع نظارت، وصیّت کننده جهت اطمینان در عمل به وصیّت، ناظر قرار میدهد، تا کارهای وصیّ با اطلاع و اشراف وی انجام شود و اگر در عمل به وصیت خلافى را از او مشاهده نمود، به وی تذکّر دهد.
در این صورت، وصىّ میتواند بهطور مستقل به وصیّت عمل نماید و نیاز به اجازه گرفتن از ناظر ندارد، البتّه لازم است کارهای او با اطلاع و اشراف ناظر باشد؛
مثلاً اگر فرد وصیّت نموده براى نمازهاى قضایش اجیر بگیرند و وصىّ فرد داراى شرایط را به عنوان اجیر انتخاب نماید و به ناظر هم اعلام کند، به وظیفهاش عمل نموده است و ناظر تا زمانى که اجیر صلاحیّت نیابت را دارا است، حقّ اعتراض بر وصىّ و تقاضاى اجیر گرفتن شخص دیگر را ندارد؛ امّا اگر وصىّ شخصى را به عنوان اجیر قرار دهد و به ناظر هم اطلاع ندهد، خیانت نموده و مرتکب تصرّفی شده که اجازه نداشته است.
نظارت استصوابی
ج۴، مسئله ۱۱۴۰ . در این نوع نظارت، وصیّت کننده ناظر را مشاور وصیّ قرار میدهد به گونهاى که بدون اذن و موافقت او به وصیّت عمل نکند؛
در این صورت، هرچند وصىّ مستقل در تصرّف و اجرای وصیّت است، ولى در تصمیمگیری و اظهارنظر مستقل نیست و تصرّفات او بدون موافقت ناظر نافذ نمیباشد. بنابراین، در مثال مسألۀ قبل، اگر ناظر با اجیر گرفتن شخصی که وصىّ معیّن کرده موافقت نکند، اجیر گرفتن او صحیح نیست و لازم است کسى را که هر دو نفر بر آن اتّفاق نظر دارند به عنوان اجیر انتخاب نماید.
فوت ناظر
ج۴، مسئله ۱۱۴۱ . اگر ناظر بمیرد و وصیّت کننده ناظر دیگرى را به عنوان جانشین معیّن نکرده باشد، وصىّ باید به حاکم شرع یا نمایندۀ او مراجعه نماید، تا اینکه شخص دیگرى را به عنوان ناظر قرار دهد.
راههای اثبات نظارت (ناظر بودن)
ج۴، مسئله ۱۱۴۲ . اگر فردی بگوید: «وصیّت کننده مرا ناظر بر وصیّت خویش قرارداده است»، ادّعای وی در صورتی پذیرفته میشود که از راههایی که در مسألۀ «۱۱۳۷» بیان شد، ثابت گردد.
احکام قیّم
قرار دادن قیّم از طرف پدر یا جدّ پدری
ج۴، مسئله ۱۱۴۳ . پدر یا پدربزرگ پدرى میتوانند با وصیّت کردن برای فرزند یا نوۀ نابالغ یا مجنون یا سفیه[۱۱] خویش، یک یا چند نفر را به عنوان «قیّم و ولیّ شرعی» تعیین نمایند[۱۲] که تفصیل احکام و شرایط آن در جلد سوّم فصل «حَجْر» بیان گردید.
همین طور، میتوانند فردی را به عنوان «ناظر بر قیّم» قرار دهند.[۱۳]
محدودۀ ولایت قیّم
ج۴، مسئله ۱۱۴۴ . اگر وصیت کننده شخصی را وصیّ و قیّم بر اولاد خویش قرار دهد، چنانچه محدودۀ ولایت وی را مقیّد به موارد خاصّی نکرده، قیّم مذکور با رعایت مصلحت اولاد، حقّ تصمیمگیری و تصرّف در تمام امور و شؤون متعلّق به آنان را دارد، مثل مراقبت از آنان و پرورش و تربیتشان، نگهداری از اموالشان و صرف آن در نیازها و احتیاجاتشان و ادای دیون و پرداخت خسارتها و حقوق شرعی مانند خمس و زکات[۱۴] و ردّ مظالم؛
البتّه، ولایت قیّم و حاکم شرع در امر ازدواج نابالغ و مجنون و سفیه تفصیلی دارد که در فصل «ازدواج»، مبحث «افرادی که در امر ازدواج ولیّ شرعی محسوب میشوند» ذکر شد.
ج۴، مسئله ۱۱۴۵ . اگر وصیّت کننده محدودۀ ولایت قیّم را مقیّد به موارد خاص نموده، قیّم باید به همان موارد اکتفا نماید و در سایر موارد اختیار تصمیمگیری و تصرّف در امور بچۀ نابالغ باحاکم شرع یا نمایندۀ وی میباشد؛
البتّه، ولایت قیّم و حاکم شرع در امر ازدواج نابالغ و مجنون و سفیه تفصیلی دارد که در فصل «ازدواج»، مبحث «افرادی که در امر ازدواج ولیّ شرعی محسوب میشوند» ذکر شد.
اجرت المثل قیّم بابت کارهایی که برای یتیم انجام داده
ج۴، مسئله ۱۱۴۶ . «قیّم شرعى» میتواند اجرت المثل کارهایی را که برای یتیم در محدودۀ ولایتش انجام داده و در انجام آن کارها قصد مجانیّت نداشته، از مال یتیم بردارد.
حکم مذکور، مشروط بر این است که عرفاً آن کارها اجرت داشته و قیّم هم فقیر شرعى محسوب شود و در صورتی که قیّم فقیر نباشد، برداشتن اجرت محلّ اشکال است و احتیاط واجب در ترک آن میباشد.[۱۵]
راههای اثبات قیمومت (قیّم بودن)
ج۴، مسئله ۱۱۴۷ . اگر فردی بگوید: «من قیّم یتیم از طرف پدر یا جدّ پدری وی هستم»، ادّعای وی در صورتی پذیرفته میشود که از راههایی که در مسألۀ «۱۱۳۷» بیان شد، ثابت گردد.
راههاى اثبات وصیّت
راههای اثبات وصیّت عهدی
ج۴، مسئله ۱۱۴۸ . «وصیّت عهدی»، با یکی از راههای ذیل ثابت میشود:
۱. یقین و همین طور اطمینان از راههای عقلایی؛
۲. شهادت دو مرد مسلمان عادل، خواه از ورثه باشند یا از غیر ورثه؛[۱۶]
۳. اقرار تمام ورثه، به شرط اینکه عاقل و بالغ[۱۷] باشند؛ ولی عادل بودن آنان لازم نیست؛ امّا اگر فقط بعضى از ورثۀ بالغ و عاقل اقرار کنند، وصیّت تنها نسبت به سهم کسانی که اقرار کردهاند ثابت مى شود.[۱۸]
شایان ذکر است، وصیّت عهدی، با شهادت زنان (چه انفرادى و چه به ضمیمه مردان) ثابت نمىشود.
راههای اثبات وصیّت تملیکی
ج۴، مسئله ۱۱۴۹ . «وصیّت تملیکی»، با یکی از راههای ذیل ثابت میشود:
۱. یقین و همین طور اطمینان از راههای عقلایی؛
۲. شهادت دو مرد مسلمان عادل، خواه از ورثه باشند یا از غیر ورثه؛
۳. قسَم خوردن کسی که مال برای او وصیت شده، به ضمیمۀ شهادت یک مرد مسلمان عادل؛
۴. شهادت یک مرد مسلمان عادل به ضمیمۀ دو زن مسلمان عادل؛
۵. شهادت چهار زن مسلمان عادل؛ امّا اگر تعداد زنان شهادت دهنده کمتر از چهار نفر باشند، وصیت به همان نسبت ثابت میشود. بنابراین، اگر یک زن مسلمان عادل شهادت دهد، باید یک چهارم شیئی را که مطالبه میکند به او بدهند و اگر دو زن مسلمان عادل شهادت دهند، نصف آن را و اگر سه زن مسلمان عادل شهادت دهند، سه چهارم آن را به او بدهند.[۱۹]
۶. اقرار تمام ورثه، به شرط اینکه عاقل و بالغ[۲۰] باشند؛ ولی عادل بودن آنان لازم نیست؛ اگر فقط بعضى از ورثه اقرار کنند، وصیت تنها نسبت به سهم کسانی که اقرار کردهاند ثابت مىشود.
یافتن دست نوشتهای از متوفّی که حاکی از وصیّت وی باشد
ج۴، مسئله ۱۱۵۰ . اگر نوشتهاى به دست خط متوفّی یا امضا یا مُهر وی ببینند، چنانچه نشانهها و قرائنى باشد که ظهور در وصیّت و عمل به آن بعد از وفات داشته باشد، باید به آن عمل شود.
تعارض گفتۀ فرد با بیّنه در مورد وصیّت یا عدم وصیّت وی
ج۴، مسئله ۱۱۵۱ . اگر به فردی گفته شود: «آیا در مورد فلان موضوع وصیّت کردهای؟» و وی بگوید: «نه»، ولی بیّنه شهادت دهند که وی وصیّت کرده است، شهادت بیّنه پذیرفته میشود و به گفتۀ وی اعتنا نمیشود؛
البتّه، اگر قصدش از انکار وصیّت انشای عدول از وصیّت باشد، عدول مذکور صحیح است و رجوع از وصیّت محقّق میشود.
همچنین، اگر به فردی گفته شود: «آیا در مورد فلان موضوع وصیّت کردهای؟» و وی بگوید: «بلی»، ولی بیّنه شهادت دهند که وی وصیّت نکرده است، در صورتی که قصد وی خبر دادن باشد،[۲۱] شهادت بیّنه پذیرفته میشود و به گفتۀ وی اعتنا نمیشود؛ امّا اگر قصدش انشای وصیّت باشد، صحیح است و وصیّت محقّق میشود.
نکات قابل توجّه در نگارش وصیّتنامه
ج۴، مسئله ۱۱۵۲ . در نگارش وصیّتنامه، توجّه به بعضی از نکات توصیه میشود:
۱. وصیّت کننده برای وصیّتنامه «وصیّ» و «ناظر» مشخّص نماید[۲۲] و این موضوع را به اطلاع آنان برساند و تا حدّ امکان، متن کامل وصایا برای آنان خوانده و شرح داده شود تا جای ابهامی بعد از فوت در عمل به وصیّت باقی نماند و اگر تغییری در وصایایش داد، آنان را مطّلع سازد.
۲. وصیّت کننده تاریخ وصیّت را در وصیّتنامه درج نماید تا در صورت تعدّد وصیّتنامهها در طول دوران زندگی و تغایر آنها با هم، وصیّتنامۀ نهایی معلوم باشد. همچنین، وصایای شفاهی خویش را مکتوب نماید تا زمینۀ هر گونه نزاع و اختلاف در عمل به وصیّت بعد از وفات منتفی گردد.
۳. اگر وصیّت کننده قصد وصیّت به ثلث اموال خود[۲۳] را دارد، از آنجا که گاه محاسبۀ مقدار دقیق ثلث به جهت تعدّد و تنوّع اشیاء و معلوم نبودن قیمت بازاری آنها مشکل میباشد، مناسب است چنین وصیّت نماید: «حدوداً (یا تقریباً) ثلث را برایم هزینه نمایید و اگر مقداری کمتر نیز هزینه شد، مانعی ندارد و مورد رضایت بنده است».
۴. اگر وصیّت کننده مهریۀ همسرش یا دینی که به طلبکار دارد پول بوده و مربوط به قدیم الأیام میباشد و در اثر کاهش ارزش پول و قدرت خرید، از ارزش آن کاسته شده و وصیّت کننده قصد دارد آن را به نرخ روز به وی پرداخت نماید (از آنجا که مسأله مورد اختلاف فقهی است)، مقدار مابه التفاوت را از ثلث مال خویش وصیّت نماید.
۵. اگر وصیّت کننده بدهی قطعی بر عهدهاش نبوده، ولی بخواهد به جهت رعایت احتیاط، وصیّت به پرداخت خمس، زکات، ردّ مظالم و مانند آن نماید، مناسب است چنین وصیّت کند: «دیون مذکور احتیاطی بوده و از ثلث مالم پرداخت شود»، تا شبهۀ قطعی بودن دیون مذکور و لزوم پرداخت آن از اصل دارایی متوفّی پیش نیاید.
۶. در موارد وصیّت به بیشتر از ثلث که مورد قبول ورثه واقع شده، مناسب است از ورثه اقرار و امضا بر قبولی وصیّت بیشتر از ثلث گرفته شود و ورثه نه تنها به عنوان شاهد بر وصیّت، بلکه به عنوان قبول کردن و پذیرش وصیّت بیشتر از ثلث، آن را امضا کنند و بر قبولی آن تصریح نمایند تا زمینۀ هر نوع اختلاف و نزاعی در این مورد از بین برود.
۷. در مواردی که وصیّت کننده در وصیّتنامه کلمۀ «ثلث» را به کار برده (مثلاً گفته: از ثلث مالم چنین و چنان کنید)، ولی قصد وصیّت به مبلغ کمتر از ثلث را دارد و میخواهد بقیّۀ ثلث – کَما فَرَضَ اللّه – به عنوان ارث بین ورثه تقسیم شود، به این مطلب تصریح نماید تا شبهۀ اینکه متوفّی تمام ثلث را برای خویش خواسته و مقدار باقیمانده نیز لازم است برای وی صرف خیرات و مبرّات گردد پیش نیاید.[۲۴]
۸. اگر وصیّت کننده بچّۀ نابالغ دارد، برای آنکه رفت و آمد و تصرّفات دیگران در منزل و اموالش بعد از وفات، شبهۀ تصرّف در مال یتیم را نداشته باشد، میتواند وصیّت نماید: «آنچه از تصرّفات متعارف ورثه، فامیل و دیگران در منزل و اموالم تا زمان اتمام مراسمات از قبیل تجهیز و سوگواری (یا مثلاً به مدّت چهل روز یا تا رسیدن فرزندم به سنّ بلوغ و رشد) انجام میدهند، همه از ثلث اموالم باشد».[۲۵]
۹. اگر وصیّت کننده اموالی در اختیار دارد که آنها را در زمان حیات و سلامت خویش وقف نموده یا به شخصی بخشیده و در اختیار وی گذاشته یا به دیگری مصالحه کرده یا به گونۀ دیگری به دیگران تملیک کرده، مناسب است در وصیّتنامه در ذیل عنوانی مانند «اقرارات» به آن تصریح نماید، تا معلوم باشد اموال مذکور جزء ماترک وی نیست و شبهۀ اینکه منظور وصیّت کننده، وصیّت به وقف یا بخشش یا صلح بعد از وفاتش بوده پیش نیاید.[۲۶]
۱۰. افراز و جداسازی سهم الارث مشاعِ ورثه با توافق هم بعد از فوت مورِّث اشکال ندارد، امّا وصیّت کننده (مورّث) نمیتواند در زمان حیات خود در مورد کیفیّت تقسیم ارث شرعی بین ورثه بعد از وفات خویش وصیّت نماید؛[۲۷]
آنچه وصیّت کننده میتواند در مورد کمّیّت و کیفیّت مصرف آن اظهار نظر کند ثلث مربوط به خود اوست و وصیّت در مازاد بر ثلث نیاز به اجازۀ ورثه دارد. بنابراین، اگر وصیّت کننده با اجازۀ ورثه[۲۸] در تمام اموال خود وصیّت نماید، صحیح است.[۲۹]
[۲] . لازم به ذکر است اگر وصیّت مشتمل بر اموری باشد که اجرای بعضی از آنها حرجی نیست، عهدهدار شدن آن امور بر وصیّ واجب است.
[۳] . فرق این مسأله با مسألۀ «۱۱۱۶» آن است که در مسألۀ «۱۱۱۶»، فرد وصیّت نموده شخصی بعد از وفاتش «ولایت» امور مذکور را به عهده گیرد، طوری که بتواند خودش یا فردی که او معیّن میکند آن امور را انجام دهد، ولی در این مسأله، فردِ وصیت کننده انجام آن امور را از خودِ شخص (مباشرةً) خواسته است.
[۴] . یا عذرهای معیّن دیگر.
[۵] . مثل اینکه نظر اجتهادی یا تقلیدی هر کدام از دو وصیّ با دیگری در عمل به وصیّت مخالف هم باشد؛ مشابه آنچه در مورد اختلاف نظر اجتهادی یا تقلیدی وصیّت کننده با وصیّ در مسألۀ «۱۱۳۵» ذکر میشود.
[۶] . مثل اینکه وصیّت کننده بگوید: «وصیّت مىکنم از جانب من حج به جا آورده شود یا به نیابت از من نماز و روزۀ قضا انجام شود» و شخصی را به عنوان وصیّ برای اجرای وصیّت معیّن نکند.
[۷] . انتخاب وصیّ توسط حاکم شرع.
[۸] . مشابه آنچه در مسألۀ «۱۱۲۱» ذکر شد.
[۹] . شایان ذکر است، حکم اجرت کسی که به عنوان «قیّم شرعی بر ایتام» تعیین میشود، در مسألۀ «۱۱۴۶» خواهد آمد.
[۱۰] . مانند بچّۀ نابالغ، مجنون یا سفیه که ولیّ شرعی همچون پدر و پدربزرگ نداشته و ولایت وی با حاکم شرع است.
[۱۱] . ولایت بر مجنون یا سفیه در صورتی که وی در حالت جنون یا سفیه بودن بالغ شده، با پدر یا جدّ پدری یا وصیّ تعیین شده از جانب آنان است و اگر بعد از بلوغ و رشد مجنون یا سفیه شده، در اینکه ولایتش با «پدر و جدّ پدری یا وصیّ در صورت فوت پدر و جدّ پدری» آنهاست یا با «حاکم شرع»، مسأله محلّ اشکال است، که توضیح آن در جلد سوّم، فصل «حَجْر» ذکر شد.
[۱۲] . در صورت متعدّد بودن «قیّمها»، حکم مستقل یا غیر مستقل بودن آنان مانند وصیّ میباشد، که در مسألۀ «۱۱۲۰» ذکر شد.
[۱۳] . کیفیّت نظارت در مسائل قبل ذکر شد.
[۱۴] . موارد واجب یا مستحب پرداخت زکات نسبت به اموال نابالغ در جلد دوّم، فصل «زکات مال» بیان شد.
[۱۵] . البتّه، وصیّت کننده میتواند برای قیّم از ثلث مال خویش اجرتی را لحاظ کرده و به آن وصیّت نماید.
[۱۶] . بلکه اگر مسلمانى نباشد که شهادت دهد، با شهادت دو مرد کافر کتابى که اهل ذمّه باشند (نه کفّار دیگر) و در دین خود نیز عادل باشند نیز وصیّت ثابت میشود.
[۱۷] . حکم اقرار «سفیه» از آنچه در جلد سوّم، فصل «حَجْر»، مسائل «۱۶۵۵ و ۱۶۵۶» ذکر شد فهمیده میشود.
[۱۸] . شایان ذکر است، اگر اقرار کنندگان دو نفر مرد عادل باشند، تمام وصیّت ثابت میشود.
[۱۹] . بلکه اگر مسلمانى نباشد که شهادت دهد با شهادت دو مرد کافر کتابى که اهل ذمّه باشند (نه کفّار دیگر) و در دین خود نیز عادل باشند، وصیّت ثابت میشود.
[۲۰] . حکم اقرار «سفیه» از آنچه در جلد سوّم، فصل «حَجْر»، مسائل «۱۶۵۵ و ۱۶۵۶» ذکر شد فهمیده میشود.
[۲۱] .اخبار از وصیّت
[۲۲] . اگر وصیّت کننده پدر یا جدّ پدری است و فرزند یا نوۀ نابالغ دارد، برایشان «قیّم» مشخّص نماید؛ توضیح احکام مربوط به قیّم در همین جلد، مسائل «۱۱۴۳ و بعد از آن» و جلد سوّم، فصل «حَجْر»، مسائل «۱۶۲۳ و بعد از آن» ذکر شد.
[۲۳] . یا کسر مشاع دیگری مانند یک چهارم یا یک پنجم اموال خویش.
[۲۴] . به مسألۀ «۱۰۹۱» رجوع شود.
[۲۵] . حکم رفت و آمد و تصرّف در اموال ایتام در جلد سوّم، فصل «حَجْر»، مسائل «۱۶۳۹ و ۱۶۴۰» ذکر شد.
[۲۶] . مانند اینکه بگوید: «اقرار میکنم اثاث موجود در منزل مسکونیم متعلّق به همسرم میباشد که در زمان حیات به ایشان هبه نموده و به تحویل و قبض ایشان دادهام و به بنده مربوط نمیباشد».
[۲۷] . مانند اینکه بگوید: «بعد از وفاتم ارث ورثه مشاع نباشد، بلکه فلان قطعۀ زمین از بابت ارث مال فرزند بزرگم باشد و فلان قطعۀ دیگر ازبابت ارث مال فرزند دیگرم باشد».
[۲۸] . البتّه فرض مسأله در موردی است که تمام ورثه بالغ و رشید باشند و بین آنان نابالغ یا مجنون یا سفیه نباشد.
[۲۹] . مانند کسی که دارای دو فرزند بالغ و رشید است و با اجازۀ آنان، منزل معیّنی را برای فرزند بزرگترش و سایر داراییهای خویش را برای فرزند دیگرش وصیّت نماید.